آنقدر اصرار کردم تا پدر پذیرفت و من هم در یک مغازه لباس فروشی مشغول کار شدم. از همان ابتدا کار من در مغازه لباس فروشی گرفتن همین انعام بود! بعد از مدتی صاحب مغازه فهمیده بود که «من جز گرفتن انعام کار دیگری انجام نمی دهم»، به همین دلیل عذرم را خواست!»
منبع: کتاب گذری در تاریخ (خاطرات دکتر علی اکبر صالحی)، ص 24/ انتشارات وزارت خارجه